خورده حساب

خدا خورده حسابی داشت با ما
که آوردمان "دنیا"
شاید..

خودشیفتگی!

گفتیم خاک پای "تو" ایم
و این یعنی خودشیفتگی ...

سادگی دخترک

دخترک ساده نمیدانست
جای دلی که میدهد
دلی گیرش نخواهد آمد...

یک عمر تباهی

یک عمر چشم به راه کسی بود

که چشم دیدنش را نداشت!

صبر

صبر ایوب کفاف این جماعت را نمیدهد
خدایا دلم را زیـنـبی گردان...

احترام

احترام گذاشتن های من ،عامل بی احترامی های تو شد!

پسته

خنده ی زیادی برایش گران تمام شد
مثل این پسته ...

به روزم را به شب

به روز بودنم را به شب کشیدی
که اگر از این ظلمت رها شوم به "روز" خواهم شد

مگس

کاش قد این مگس
مرا میخواستی...

ناحقی

اینروزها که کمتر حقی به حقدار میرسد
حقدارها هم بوی نا حقی به خود میگیرند

وقت

از آن همه "وقت"
وقت گرفتاریهایش
نصیب من شد!

وارث

کاش وارث "درد هایش" بود نه فقط "اموالش"

عقل و مال

کاش به اندازه ی "مالش"
کمی هم "عقل" داشت!

زنگوله

زنگوله ی غرب زدگی را
"کروات" گویند!

درخت

اگر خود را درخت فرض کنیم

بهارمان "شعبان" است

پاییزمان "محرم" !

نبودن

نیستم
چون تو نیستی!

عصای مادربزرگ

عصای مادر بزرگ
حامل یک عمر تجربه است
کاش میدانستم قدرش را...

سفر

ساعاتی دیگر
سوار بر قطار
راهی تهران
خودت گفتی!
گاهی فاصله ها ما را بهم نزدیکتر میکند!

با ازدواج

به بهانه عشق

معشوق اصلی را فراموش کرد!

اذان گو

خوشبحال اذان گویان
واسط ما و خدایند..