حسین جان !
من را ببخش
که همیشه درِ خانه ات
''یا نبودم
یا اگر هم بودم
از روسیاهی آمدم''
من را ببخش
که همیشه درِ خانه ات
''یا نبودم
یا اگر هم بودم
از روسیاهی آمدم''
وقتی آقام حسن حرم ندارد
وقتی مادرم زهرا قبرش بی نشان است
پس من لیاقت دفن شدن را هم ندارم!
جنازه ام را در بیابان رها کنید
بگذارید خوراک سگها شود
بار سوم است که گوشیم را
در تاکسی جا میگذارم
شاید این گوشی علاقه ای به من ندارد
یا شاید حسادت میکند به رابطه هایم
نمیدانم....
تو خودت بر من ببخشان
چراکه هنوز در خوابم
و فقط خود را به بیداری زده ام !
شاید به حق باشد این امر
اما...
در امیدم،بسی نا امیدیست...!!
با خود حرف میزنم!
اما من این دیوانگی را
ترجیح میدهم،
به هم نشینی با کسانی
که مرا درک نمیکنند