خداوند که شور و اشتیاقشان را دید
اسباب دیدار از نزدیک
با شهدا را فراهم کرد
وقتی آقام حسن حرم ندارد
وقتی مادرم زهرا قبرش بی نشان است
پس من لیاقت دفن شدن را هم ندارم!
جنازه ام را در بیابان رها کنید
بگذارید خوراک سگها شود
آن مادر که پنج فرزند شهید داشت
گلایه میکرد
جوانانم،پاره های تنم را وقف خدا کرده ام
تا فرصتی مهیا شود
برای خدایی شدن این جوانها
اما الان میبنم این وضع جوانان را
که با این حجاب و ظاهرشان
با این ایمان و تقوایشان
آرمان های آن شهیدان را لگد مال کرده اند!
پشیمان نیستم
اما دلم برای دل شهدا میسوزد!
وای بر آن ها
جواب آنان را چه خواهند داد؟
اللهم عجل ولیک فرج
آخرین حرف آن مادر...!!!
بار سوم است که گوشیم را
در تاکسی جا میگذارم
شاید این گوشی علاقه ای به من ندارد
یا شاید حسادت میکند به رابطه هایم
نمیدانم....
این سوغاتی ها جواب دل را نمیدهد
مهر و جانماز باشد برای کربلا رفته ها
ما کربلا ندیده ها را دیدار حضوری باید..
با تنهاییت چه میکنی یا رب؟
بیایید با یاد کردن خدا
او را ار تنهایی در بیاوریم...